✿ یادداشت های مینا گونه ✿

پرستار که باشی...

  پرستار که باشی شاید در رویای بچه ها غول سفید پوشی هستی که مدام میخواهی آمپولشان بزنی و به خیال بزرگترها جلادی که روزیت را از گوشت و خونشان در می آوری. پرستار که باشی شاید هرمریضی که از بیمارستان بیرون می رود فکرش این است که تو چطور با همکارت میخندی پرستار که باشی شاید خیلی ها ندانند که تو چقدر گاهی دلت تنگ می شود برای دیدن یک فیلم، برای خواندن یک کتاب، برای خوردن یک آبگوشت کنار خانواده در یک پیک نیک ساده چند ساعته. پرستار که باشی شاید کسی نداند که تو چقدر خندیدی با خنده های بیمارت و چقدر اشک ریختی با اشک هایش. شاید کسی نداند که چه شب ها از فرط خواب و خستگی ...
23 شهريور 1393
10839 11 18 ادامه مطلب

تموم شدن کاراموزی قلب!

سلااااااااااااااااااااااامممممممممممممممم کاراموزی قلبم تموم شدو من اومدممممممممممممم... حال دوستای خوبو مهربونم چطوره؟ ایشالا که همگی خوبو خوشو سرحال باشین بعد یه کاراموزی سختو خسته کننده برگشتم پیشتون. سختیش واسه چندتا مسئله بود. اول ازهمه کار سنگین بخش قلبو سخت گیری های استاد گرامی تو ارائه کنفرانساو پست تست نهایی بودکه حسابی انرژیمو گرفت. بعدم خواستن پمفلت که تو شهر غریب و بدون داشتن سیستم، درس کردنش واقا سخت بودواسم. مسئله نهاییم که بی معرفتی یسری آدم به ظاهر دوست بود که حسابی از لحاظ روحی به هم ریختم کرد، البته لحظات خیلی خوبیم داشتم که نمیشه منکرش شد. به هرحال این کاراموزیم با همه خوبیا و بدیاش تموم شد... ولی یکی از بهترین خو...
11 شهريور 1393
1